خسته و راحت

جایی که من خودمونیَم

خسته و راحت

جایی که من خودمونیَم

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خنده» ثبت شده است

۱۴تیر

توهم،عادت میکنی..

به خیلی چیزا،به اینکه نمیشه و نمی تونی آدمارو تغییر بدی..

به اینکه یه وقتایی دیگه مثل قبل،از غصه هات حرف نزنی!

عادت میکنی به سکوت..

حتی به خندیدن..بی دلیل..!توهم بخند،عیب نداره اگه اطرافیان بگن دیوونه ای!مهم نیست..شاید یه وقتایی بهتراز گریه باشه!

به حرفای تکراری و آدمای تکراری عادت میکنی با چاشنیِ عذاب..

لبخند بزن،یه وقتایی حرف زدن جواب نمیده،قرارم نیست کسی که لبخندتو(شاید تلخ)میبینه غم تو لبخندتو هم بفهمه!

تو هم عادت میکنی به عادی بودن..!


:)شاید دلنوشته..!

...naab...
۳۱مرداد
نمیدونم درک میکنید خیلی از حرف ها حکایت نمکِ روی زخم رو برامون دارند.
و خیلی ها سعی دارند شوری نمک رو بیشتر کنند.
بیشتر و
بیشتر...
خیلی وقت ها هم از فرت
زیادی دروغ هاشون خنده
ام میگیره(من)!
و...
(البته شاید جای تعجب داشته باشد که استثنا ادبیات این پست کمی با قبل فرق دارد!که آن هم بماند...)
...naab...